neda aliari
1,343
پسندها
پسندها
125
امتیاز
امتیاز
مدیر تالار ادبیات+ ناظر رمان
مدیر تالار
ناظم انجمن
منتقد انجمن
کاربر ممتاز
کاربر فعال
- نویسنده موضوع
- #11
سوار ترن که شدیم اونا جفت نشستند و منم با آرتا ردیف جلو نشستم و با هیجان اطراف و نگاه کردم و منتظر حرکت موندم؛ خیلی ذوق داشتم و میخواستم هر چه زودتر راه بیفته.
آرتا:
- نفس کمربندتو ببند.
نگاهی بهش کردم و با لجبازی گفتم:
- نه نمیخوام.
آرتا:
- نفس ماشین نیست ها؛ ترنِ.
میدونستم اما دوست داشتم کمی باهاش لجبازی کنم؛ دوست داشتم باهاش بحث کنم و اون حرص بخوره.
نفس:
- نوچ نمیخوام خوبه.
آرتا:
- نفس... .
حرفش با حرکت یهویی و تند ترن نصفه موند و من به جلو پرت شدم و داشتم میرفتم تو صندلی جلو که دستای آرتا دور کمرم حلقه شد و منو کشید سرجام.
با حرص گفت:
- آخه تو چقدر لجبازی.
کمربندمو بست و با اخمهای درهم با دقت نگاهش کرد که ببینه محکم شده یا نه؛ منم تو این مدت در سکوت خیره بهش بودم و پلک هم نمیزدم که با جیغ گوش خراشی از پشت سرم نگاهم و گرفتم و با تعجب به عقب برگشتم.
ترن تو دور تند افتاده بود و میلاد و ماهی چشماشون و بسته بودند و دهنشون باز؛ درست مثل اسب آبی و چنان جیغ میزدن که نگو؛ میلاد که همچین داد میزد حنجرهاشو پاره کرده بود.
سلین و رامین بدتر از اونا؛ خدایا پلیس مملکتو ببین خاک تو سرت کنم؛ قیافهاشو.
برگشتم به جلو و ریسه رفتم از خنده آرتا هم غش کرده بود از قیافه اونا آخه خیلی باحال و خندهدار شده بودند.
گوشیم و درآوردم و زود مونوپاد رو بهش وصل کردم و بالا گرفتم برای فیلم؛ نمیشد این صحنه رو از دست داد باید ثبتش میکردی به عنوان خندهدار ترین فیلم سال.
رو به دوربین با نیش باز گفتم:
- سلام بینندگان عزیز این جانورهایی که میبینید از باغوحش فرار کردند و الان در خدمت شما؛ اصلا جای ترس و نگرانی نیست همه چی تحت کنترله.
ماهی با حرص جیغ زد:
- وحشی اسمته... جیغ.
دستم و به گوشم گرفتم و گفتم:
- ای درد بیدرمون کر شدم نفله.
میلاد:
- نفس خفه شو تا نریختم روت ها.
چینی به بینیم دادم و گفتم:
- بریز رو عشقت چندش؛ ای.
دوربین رو این بار رو رامین گرفتم که داشت نعره میکشید؛ یعنی نعره ها!
نفس:
- و عزیزان این هم از پلیس مملکتمون ببینید کی قراره نظام کشور و تنظیم کنه این هنوز نتونسته وقتی سوار ترن میشه شخصیت دخترانشو نشون نده؛ و شما میتونید مطمئن باشید الان شلوار لازمش باشه؛ آره سرگرد؟
رامین سرش و بین دستاش گرفت و نالید که خندهام هوا رفت.
سلین هم شال افتاده بود و موها رو هوا پخش و دیگه نای جیغ زدنم نداشت بچهام به گوه خوردن افتاده بود.
برگشتم دوباره به طرف میلاد و ماهی که سرشون رو تا ته تو نایلون فرو کرده بودند و عق میزدند.
نفس:
- اَه چندشا.
این بار دوربین و رو به آرتا گرفتم که از خنده قرمز شده بود.
نفس:
- خفه نشی مهندس.
آرتا:
- نمیشم نگران نباش.
نفس:
- شما صحبتی ندارین؟
آرتا: نه اما دوربین و بده من.
دستش رو دراز کرد و گوشی رو ازم گرفت.
آرتا:
- نفس کمربندتو ببند.
نگاهی بهش کردم و با لجبازی گفتم:
- نه نمیخوام.
آرتا:
- نفس ماشین نیست ها؛ ترنِ.
میدونستم اما دوست داشتم کمی باهاش لجبازی کنم؛ دوست داشتم باهاش بحث کنم و اون حرص بخوره.
نفس:
- نوچ نمیخوام خوبه.
آرتا:
- نفس... .
حرفش با حرکت یهویی و تند ترن نصفه موند و من به جلو پرت شدم و داشتم میرفتم تو صندلی جلو که دستای آرتا دور کمرم حلقه شد و منو کشید سرجام.
با حرص گفت:
- آخه تو چقدر لجبازی.
کمربندمو بست و با اخمهای درهم با دقت نگاهش کرد که ببینه محکم شده یا نه؛ منم تو این مدت در سکوت خیره بهش بودم و پلک هم نمیزدم که با جیغ گوش خراشی از پشت سرم نگاهم و گرفتم و با تعجب به عقب برگشتم.
ترن تو دور تند افتاده بود و میلاد و ماهی چشماشون و بسته بودند و دهنشون باز؛ درست مثل اسب آبی و چنان جیغ میزدن که نگو؛ میلاد که همچین داد میزد حنجرهاشو پاره کرده بود.
سلین و رامین بدتر از اونا؛ خدایا پلیس مملکتو ببین خاک تو سرت کنم؛ قیافهاشو.
برگشتم به جلو و ریسه رفتم از خنده آرتا هم غش کرده بود از قیافه اونا آخه خیلی باحال و خندهدار شده بودند.
گوشیم و درآوردم و زود مونوپاد رو بهش وصل کردم و بالا گرفتم برای فیلم؛ نمیشد این صحنه رو از دست داد باید ثبتش میکردی به عنوان خندهدار ترین فیلم سال.
رو به دوربین با نیش باز گفتم:
- سلام بینندگان عزیز این جانورهایی که میبینید از باغوحش فرار کردند و الان در خدمت شما؛ اصلا جای ترس و نگرانی نیست همه چی تحت کنترله.
ماهی با حرص جیغ زد:
- وحشی اسمته... جیغ.
دستم و به گوشم گرفتم و گفتم:
- ای درد بیدرمون کر شدم نفله.
میلاد:
- نفس خفه شو تا نریختم روت ها.
چینی به بینیم دادم و گفتم:
- بریز رو عشقت چندش؛ ای.
دوربین رو این بار رو رامین گرفتم که داشت نعره میکشید؛ یعنی نعره ها!
نفس:
- و عزیزان این هم از پلیس مملکتمون ببینید کی قراره نظام کشور و تنظیم کنه این هنوز نتونسته وقتی سوار ترن میشه شخصیت دخترانشو نشون نده؛ و شما میتونید مطمئن باشید الان شلوار لازمش باشه؛ آره سرگرد؟
رامین سرش و بین دستاش گرفت و نالید که خندهام هوا رفت.
سلین هم شال افتاده بود و موها رو هوا پخش و دیگه نای جیغ زدنم نداشت بچهام به گوه خوردن افتاده بود.
برگشتم دوباره به طرف میلاد و ماهی که سرشون رو تا ته تو نایلون فرو کرده بودند و عق میزدند.
نفس:
- اَه چندشا.
این بار دوربین و رو به آرتا گرفتم که از خنده قرمز شده بود.
نفس:
- خفه نشی مهندس.
آرتا:
- نمیشم نگران نباش.
نفس:
- شما صحبتی ندارین؟
آرتا: نه اما دوربین و بده من.
دستش رو دراز کرد و گوشی رو ازم گرفت.
آخرین ویرایش: