[ نامه‌ای به گمشدگان ]

  • نویسنده موضوع arsha.Srmast~
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 320
  • پاسخ‌ها 5
  • کاربران تگ شده هیچ
ادبی طور

arsha.Srmast~

6,998
پسندها
135
امتیاز
سرپرست امور تخصصی و کتاب
مدیر بازنشسته
vip انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/07
نوشته‌ها
1,372
راه‌حل‌ها
6
مدال‌ها
25
محل سکونت
پیشِ قُلی
  • نویسنده موضوع
  • #1
اسپم ممنوع
 

belash

258
پسندها
65
امتیاز
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2023/06/11
نوشته‌ها
58
راه‌حل‌ها
3
مدال‌ها
3
  • #2
به دیدنم بیا!
حتی اگر پارویَت را آب برده باشد.
حتی اگر از قطار جا مانده باشی.
و حتی اگر مرا نشناسی...!
باور کن،
من خودم راه خانه‌ات را بلدم.
اما می‌خواهم بدانم،
زمانیکه به در خانه‌ات آمدم.
زمانیکه آنسوی دَر می‌ایستم و نامت را صدا می‌زنم،
کسی هست که
دَر را برایم باز کند یا نه...!؟
به دیدنم بیا
قبل از اینکه دیر شده باشد!

-مهران‌رمضانیان️
 

belash

258
پسندها
65
امتیاز
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2023/06/11
نوشته‌ها
58
راه‌حل‌ها
3
مدال‌ها
3
  • #3
من هنوز هم منتظرم.
من هنوز هم منتظر آرامشی هستم که سال هاست به من قول داده است زود بیاید و برایم موسیقی خوشبختی را بنوازند.
منتظرم که خستگی هایم از من خسته شوند و به سفری طولانی بروند.
منتظرم که لبخند،لباس قرمزش را بپوشد و با من نوشیدنی بنوشد.
منتظرم که ساعت ها بخوابند و من بتوانم طعم زندگی را بچشم.
 

arsha.Srmast~

6,998
پسندها
135
امتیاز
سرپرست امور تخصصی و کتاب
مدیر بازنشسته
vip انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/07
نوشته‌ها
1,372
راه‌حل‌ها
6
مدال‌ها
25
محل سکونت
پیشِ قُلی
  • نویسنده موضوع
  • #4
نامه ای که نوشتی هرگز نگرانم نکرد...
گفته ای بعد از این مرا دوست نخواهی داشت!
اما...
نامه ات
چرا انقدر طولانی است؟
تمیز نوشته ایی...
پشت و رو دوازده برگ ؛
این خودش یک کتاب کوچک است!
هیچ کس برای خداحافظی
نامه ای چنین نمی نویسد!
نامه ات
نگرانم نکرد...


 

arsha.Srmast~

6,998
پسندها
135
امتیاز
سرپرست امور تخصصی و کتاب
مدیر بازنشسته
vip انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/07
نوشته‌ها
1,372
راه‌حل‌ها
6
مدال‌ها
25
محل سکونت
پیشِ قُلی
  • نویسنده موضوع
  • #5


محبوبم...
از چه بگویم!
زندگی تاوان دارد و عشق بیشترینش است.
از چه بگویم که راضی ات کند، از ته دل بخندی...
بعد پیش خودت فکر کنی: شادیِ بزرگی را در چنته ات پنهان کرده ای!
از مرگ...
یا زندگی
از کدام بگویم که عشق زوال ناپذیر باشد و معرفت واژه ای که پلیدی ها را کتمان کند؟!
کتمان کنم؟
چه را؟
آدم ها که همچنان هستند و گربه ها بی هیچ ترسی روی دیوار معاشقه می کنند.
چه را؟
تنهایی که همیشه هست و سایه ها هستند و چیزهای غمگین تری هم هست که دستش را توی پیراهنم کرده!
بدهم؟!
تو میگویی قلبم را بدهم؟
و بی قلب آیا می شود زندگی کرد؟

دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
هر جور صرفش کنیم؛ طعم تلخ و گسی دارد
که هر چه لب ها را بهم میمالیم... چیز شیرینی عایدمان نمی شود.



 

arsha.Srmast~

6,998
پسندها
135
امتیاز
سرپرست امور تخصصی و کتاب
مدیر بازنشسته
vip انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/07
نوشته‌ها
1,372
راه‌حل‌ها
6
مدال‌ها
25
محل سکونت
پیشِ قُلی
  • نویسنده موضوع
  • #6
امشب به ذهنم رسید نامه‌های قدیمی را باز کنم و بخوانم
نمی‌دانستم دارم با آتش بازی می‌کنم و با دست خودم قبرم را می‌کَنم!
بعد از یک دقیقه انگشتانم آتش گرفت.
بعد از دو دقیقه چراغ مطالعه‌ام شعله ور شد
بعد از سه دقیقه روتختی‌ام آتش گرفت
بعد از پنج دقیقه لباس خوابم سوخت و تنها تلّی از خاکستر از من بر جای ماند
نمی‌دانستم نامه‌های عاشقانه ممکن است به بمب‌های ساعتی تبدیل شوند که با دست زدن منفجر می‌شوند.

نمی‌دانستم جملات عاشقانه ممکن است شبیه چوبه‌ی دار شوند، نمی‌دانستم ممکن است آدم با خواندن نامه‌های عاشقانه‌اش زندگی کند و با بازخوانی اشان بمیرد…!
 

موضوعات مشابه

به جمع خانواده پاتوق خوش آمدید

بر روی دکمه های زیر کلیک کنید

تمامی موضوعات و پست های مکتوب بیانگر دیدگاه نویسنده است و به هیچ وجه بیانگر دیدگاه مدیریت انجمن نیست.

بالا