نقد رمان نیلوفر کاغذی اثر ابراهیم نجم آبادی
۱. عنوان:
اولین موردی که هر خواننده پس از مواجهه با یک داستان یا رمان با آن روبهرو میشود اسم، عنوان یا نام رمان است و نقش مهم و کلیدی را در جذب خواننده برای شروع داستان و همچنین تمایل برای ادامه دادن آن را ایفا میکند.
حداکثر تعداد مجاز برای عنوان و نام رمان چهار بخش است و بهتر است که در استفاده از نامهای تک کلمهای پرهیز شود، چون معمولا کلیشهای به حساب میآیند و زیاد مورد استفاده قرار میگیرند. نامی که نویسنده برای این داستان برگزیده کلیشهای و تک کلمهای نیست، این نام از دو کلمه ساخته شده که هر دو کلمه معنای روشن و واضحی دارند، نیلوفر که یک گل است، همچنین به عنوان نامی دخترانه هم از آن استفاده میشود و کاغذی که صفت اضافهای برای آن است و آن را توصیف میکند. در این نام از کلمات فیلترینگی استفاده نشده و رمانی با این نام هم در گوگل ثبت نشده است.
هنگامی که ما برای اولین بار با این عنوان مواجهه میشویم ممکن است با توجه به انتخاب نویسنده چنین برداشت کنیم که این رمان روایتی از افرادی است که از چیزهایی که به آنها باور داشتهاند زخم خوردهاند و دیگر آنها را مصنوعی میپندارند. همانطور که گل نیلوفر همراه با پسوند کاغذی همراه شده میتوان چنین برداشت کرد که زخمخوردن از باورها و شناختی که افراد مختلفی در طول داستان دارند باعث شده که این باورها را کاغذی و پوشالی بدانند. در محتوای داستان ما از همان نخستین پارت های ابتدایی میبینیم که قاتل زنجیرهای داستان همراه با هر قتل یک گل نیلوفر کاغذی را در کنار مقتولها قرار میدهد و با پیش روی داستان متوجه میشویم که این کار او به این علت است که در گذشته از فردی که به او باور کامل داشته زخم خورده و حال در صدد انتقام بر آمده و همان احساسات زخم خورده علتی برای قرار دادن نیلوفر کاغذی همراه با مقتولها است و خواننده پس از پیش روی داستان همراه با دیگر کاراکترها به روایت کامل این داستان را میشنود. نویسنده به صورت مستقیم این علت را بیان میکند. پس ارتباط مستحکم و قوی میان نام رمان و محتوای داستان وجود دارد.
ژانر اصلی رمان درام نوشته شده، البته درام یک ژانر نه بلکه یک سبک است و اگر منظور نویسنده روایت اتفاقات غمانگیز است باید از ژانر تراژدی استفاده کند. اگر خواننده در عمق علت انتخاب این نام توسط نویسنده فرو برود میتواند اشارههایی را نسبت به این ژانر در نام رمان ببیند، البته ارتباطی میان ژانر فرعی رمان یعنی جنایی با این نام دیده نمیشود، البته در مجموع ما در نخستین برخورد با این نام و ژانر چنین برداشت میکنیم که موضوعاتی غمانگیز رخ خواهند داد تا حوادثی جنایی و هولانگیز را در آینده شکل بدهند.
از نظر همخوانی این نام با خلاصه رمان تنها ارتباط اندکی را میان این نام و خلاصه میتوانیم ببینیم، درست است که در خلاصه اشاره ای به دردهای گذشته که باعث مشکلات روانی میشوند شده، اما در این خلاصه اشاره ای به نام رمان و نیلوفر کاغذی نمیشود و نویسنده به توصیف شب و تاریکی و بیان بخش اندکی از روایت داستان پرداخته در حالی که نویسنده میتواند با کمی دقت و فکر بیشتر به جای توصیف شب با استفاده از نام رمان خلاصهای مرتبط با نام را بنویسند. نویسنده به ارتباطی که باید بین نام رمان و خلاصه باید توجه نکرده و ما نمیتوانیم ارتباط مستحکمی که باید را میان آنها ببینیم. البته این خلاصه و این نام با توکه به سلیقهای مخاطبین میتواند علاقهمندان به ژانر جنایی را به خود جذب کند، اما ارتباطی که باید در میان آنها وجود داشته باشد دیده نمیشود.
۲. خلاصه:
خلاصه معرفی کوتاه و چند خطی از رمان و همچنین بیان کنندهی ابهامات و نقاط کوری که نویسنده در داستان جای داده. خلاصهای نویسنده برای این رمان در نظر گرفته کلیشهای نیست و ابهامات اصلی و مهم داستان را در خود جای داده، اما این خلاصه هیچ بخشی از داستان را بیان نکرده، تنها حسی و حالی که در روایت داستان وجود داشته را بیان کرده و خواننده غیر از ابهاماتی که قرار است در داستان به آنها بر بخورد هیچ اطلاعاتی از داستان نمیگیرد، درواقع اینطور به نظر میرسد که نویسنده بیش از بیان روایت تاکید بر بیان ابهامات و حس و حال داستان دارد و به جایگاهی که خلاصه در بیان داستان دارد بی توجهی کرده. اگر نویسنده بخشی از روایت داستان را هم در خلاصه بیان کند و در کنار آن ابهامات را هم بیاورد خلاصه خلاقانهتر و زیباتر میشود، همچنین خواننده میتواند پس از آشنایی با روایت وارد داستان و همراه با نویسنده شود.
نویسنده در بیان حس و حال و ابهامات خوب ظاهر شده و ما میتوانیم با مطالعهی خلاصه حس و حالی را که در فضای داستان حاکم است را ببینیم و حدس بزنیم.
اطلاعاتی که نویسنده در این رمان در اختیار خواننده قرار داده به گذشتهای اشاره دارد که باعث شکل گیری حال به این صورتی که هست شده تا از این طریق ذهن را به تکاپو بیاندازد و برای خواندن و ادامهی داستان ترغیب کند. این شیوهی نویسنده برای جذب خواننده به شروع و ادامهی داستان و همچنین نوع بیان روایت مناسب است و سوالاتی را که باید در ذهن نویسنده ایجاد میکند. برای مثال ذهن خواننده به تکاپو میافتد که بفهمد داستان تبهکاری که در چهرهی مقتول هایش افرادی که او را زجر دادهاند را میبیند چیست و چه اتفاقی او را اینچنین به جنون رسانده که دست به قتلهای زنجیرهای افراد بی گناه میزند و چنین سوالاتی. در کنار اینها خواننده تمایل پیدا میکند تا پی ببرد این تبهکار چگونه به دام میافتد و در این مسیر چه اتفاقاتی قرار است بیافتد و چه چالشهایی در پیش روست.
با توجه به متن خلاصه و عنوان رمان ما ارتباطی که باید را میان این خلاصه و نام نمیبینم و البته جز اشارههایی اندک که برای درک آنها هم باید به عمق نام انتخابی فرو رفت، اما دلیلی محکم که علت انتخاب این نام از جانب نویسنده را بیان کند به چشم نمیخورد.
در خلاصه راجب افرادی که به راههای بد و اشتباه کشیده شدهاند و داستان زندگی آنها صحبت شده است که هر بدی هم از ابتدا بد نبوده و اتفاقاتی باعث بد شدن او شده است، اما اشاره و همخوانی میان این خلاصه و نام دیده نمیشود.
نخستین برداشت ما در برخورد با این نام این است که اتفاقاتب رخ دادهاند که باعث آسیب دیدن و تغییر باورهای افراد شدهاند و ما در خلاصه اشارهی کمی به آن را میبینیم.
محتوای خلاصه با متنی که نویسنده برای بدنه نوشته و در نظر گرفته است هم خوانی دارد و خواننده به محض ورود به داستان و پیش روی روایتها متوجه این موضوع خواهد شد که منظور از توصیفات نویسنده در خلاصه چیست، پس ارتباطی که باید میان خلاصه و محتوای داستان به چشم بخورد دیده میشود، اما در این خلاصه هیچ اشاره ای به شخصیتهای اصلی داستان یعنی السا و رهام نشده است و نویسنده باید با اصلاح خلاصه بخشی از آن را برای بیان روایت ابتدایی داستان کند.
نویسنده توانسته ابهامات را به همراه اطلاعاتی محدود در اختیار خواننده قرار بدهد اما خلاصه هنوز هم جای خیلی زیادی برای بهتر شدن دارد و نویسنده میتواند با استفاده از توصیفاتی که به نام رمان برسد و همچنین بیان بخش اندک و کوتاهی که به ابهامات و معماهای داستان لطمهای وارد نکند و آنها را پاسخ ندهد خلاصه را برای جذب مخاطب جذابتر کند.
اندازه خلاصه یکم طولانی به نظر میرسد و از حد مجاز گذشته، خلاصه نه باید چندان طولانی باشد که زیاده گویی شود و نه چندان کوتاه که نتوان اطلاعاتی که باید را به خواننده برساند، اگر این خلاصه کوتاه تر شود و ترکیبی از حس و حال، روایت و ابهامات باشد در جذب خواننده بهتر عمل میکند. کلمات تکراری هم در متن خلاصه دیده نمیشوند.
۳. مقدمه:
مقدمه سرآغازی است که ما پس از گذر از نام و خلاصه برای ورود به داستان از آن میگذریم، از آنجا که خواننده به محض عبور از مقدمه بلافاصله وارد فضای اصلی داستان میشود باید در مقدمه بخشی از حس و حال داستان بیان شود تا خواننده بتواند بهتر با متن داستان و روایت ارتباط بگیرد. اما نویسنده مقدمهای برای رمان در نظر نگرفته و در جایگاه مقدمه حرفهای دیگری را برای زدن انتخاب کرده، رعایت قواعد و قانون نویسندگی برای بهتر و بی نقص شدن قلم و داستان ضروری است و نویسنده اگر حرفی دیگر برای گفتن دارد میتواند بیان آن را به انتهای داستان یا پس از مقدمه موکول کند نه در جایگاه مقدمه یا دیگر ارکان رمان.
اگر نویسنده برای زمان مقدمهای در نظر گرفته بود واضحتر و بهتر میتوانست دلیلی که برای انتخاب این نام و این ژانر برای رمان دارد و همچنین حس و حال مورد نیاز برای ورود به داستان را در اختیار خواننده قرار بدهد اما این رمان مقدمهای ندارد.
۴. جلد:
جلد رمان نوعی مقدمه برای داستان محسوب میشود. در جلدی که برای این رمان طراحی شده ما اشاره ای واضح میان نام و جلد را میبینیم و همچنین زمینهی تیرهای که برای آن در نظر گرفته شده میتواند فضای دارک و تاریکی که در داستان جریان دارد را به خواننده نشان بدهد و او را از آن فضا آگاه سازد. هالهی تیرهی حاکم بر تصویر که روی گل نیلوفر هم افتاده میتواند نشانهای از تاریکی اتفاقاتی که زیر این نام در جریان است را به خواننده بدهد، پس این جلد با نام رمان، محتوای داستان و ژانر همخوانی دارد.
۵. ژانر:
یکی از شناسه های اصلی هر رمان ژانر آن محسوب میشود و انتخاب صحیح آن براساس ترتیب درست از اهمیت بالایی برخوردار است زیرا آنچه رمانها را از هم جدا و بسته بندی میکند ژانر آنهاست. حد مجاز انتخاب ژانر بین سه تا چهار ژانر است، اما بهتر است که به چهار نرسد زیرا ممکن است اضافه پردازی شود. این رمان از دو ژانر تشکیل شده که تعداد مناسبی از ژانر است، نه آنقدر زیاد است که اضافه پردازی صورت بگیرد و نه یک ژانر است که تعداد آن بیش از حد کم باشد. نویسنده ژانر اصلی رمان را درام در نظر گرفته است، این یک اشتباه رایج است زیر درام ژانر نه، بلکه یک سبک است و اگر نویسنده قصد دارد که به بیان اتفاقات غمگین بپردازد باید از ژانر تراژدی استفاده کند، ژانر دوم این رمان هم جنایی در نظر گرفته شده است. با توجه به ترتیبی که این ژانرها در پیش گرفتهاند ما به محض ورود به داستان انتظار یک روایت غمگین را میکشیم که قرار است به جنایتهایی برسد و معماهایی را ایجاد کند و چالشهایی را پیش روی شخصیتهای اصلی داستان بگذارد.
در بدنهی اصلی رمان ما اتفاقاتی را میبینیم که به ژانر جنایی و همچنین به ژانر تراژدی میرسد و با پیش روی بیشتر در داستان متوجه میشویم که نویسنده در ترتیب ژانر دچار اشتباه شده، ژانرها باید با ترتیب صحیح و براساس اتفاقات رمان قرار بگیرند، از آنجایی که داستان بیش از همه به قتل های زنجیره ای و تلاش برای دستگیری قاتل پرداخته ژانر اول این رمان باید جنایی باشد و سپس ژانر دوم یعنی تراژدی قرار میگیرد.
ژانرهای رمان با اسم، و موضوع و خلاصه هم خوانی دارند و خواننده میتواند با توجه به داستان متوجه این موضوع بشود که قرار است با یک روایت جنایی و غمانگیز مواجه شود و پس از حل معماهای به حقیقت برسد، البته ژانرها در ترتیبی اشتباه قرار گرفتهاند.
ژانرهای این رمان همچنین با خلاصه ای که نویسنده برای رمان نوشته ارتباط دارد و ما میتوانیم جنایت غمانگیزی را که لابهلای کلمات خلاصه پنهان شده را در خلاصه ببینیم. هر چند که خلاصه نیاز به بیان بیشتر روایت دارد اما هنوز هم این ارتباط به چشم میآیند. همچنین ما با توجه به خلاصهی رمان هم متوجه این ترتیب اشتباه ژانرها میشویم.
با توجه به روایتی که در بدنهی داستان جریان دارد به نظر میرسد که نویسنده باید ژانر سومی را هم به رمان خود اضافه کند زیر این داستان از یک عشق هم سخن میگوید.
۶. مونولوگ و دیالوگ:
نویسندهی این رمان از مونولوگ بهرهی چندانی نبرده و ما در طول داستان در موارد چندان زیادی به تک گویی یا مونولوگ برخورد نمبکنیم، تنها در بخشهای محدودی از آن ما میتوانیم مونولوگها را ببینیم که در همان موارد محدود هم از تک گویی ساده، درونی و خودگویی استفاده شده، تک گویی ساده که خواننده از این طریق خواننده را مخاطب قرار میدهد و اطلاعاتی را در اختیار او قرار میدهد، تک گویی درونی برای بیان افکار و خودگویی که بیش از همه در این داستان دیده میشود برای بیان افکاری که در سر دارد و مخاطب آنها خود کاراکتری است که آنها را بیان میکند. البته با وجود استفادهی نویسنده از تک گویی بخشهای متعددی در داستان به چشم میخورند که نیازمند تکگویی هستند اما نویسنده به آنها توجهی نکرده و از کنار آنها گذر کرده است. دیالوگهای این رمان از ابتدای داستان اطلاعاتی که باید را به صورت مستقیم در اختیار خواننده قرار میدهند و اشارات مستقیم و واضحی را به نقاط کور و ابهاماتی دارند که در خلاصه به چشم میخورند. همچنین این دیالوگها علاوه بر اطلاعاتی که دربارهی پروندهی مورد بررسی در اختیار خواننده قرار میدهند بخشی از زندگی شخصیتهای اصلی و فرعی را نیز بیان میکنند تا از این طریق خواننده بتواند علاوه بر دریافت اطلاعات مورد نیازش از داستان نسبت به شخصیتهای مختلف هم اطلاعاتی را به دست آورد و بتواند به شناختی بهتر از آنها برسد و همچنین گذشتهای را که بعضی دیالوگها به آن اشاره دارند درک کنند و دستبند چه حوادثی در گذشته رخ داده که باعث شکل گیری حال به شکل و صورتی که اکنون هست شده و چنین اتفاقاتی را رقم زده است. این سبک استفاده از دیالوگ و اشاره به اتفاقاتی که در طول روز یا در زمان گذشته افتاده اطلاعاتی را به خواننده منتقل میشوند و نظر او را جذب میکنند تا ساده از کنار دیالوگها نگذرد، البته بعضی از این اطلاعات بهتر است که به صورت غیر مستقیم و نامحسوس بیان شوند، اگر تمام اطلاعات مستقیم و بی پرده زده شوند ممکن است در طول زمان جذابیت خویش را برای خواننده از دست بدهند و خواننده صرفا برای پی بردن به پایان داستان را دنبال کند.
با توجه به ژانرهای انتخابی نویسنده برای این رمان اطلاعاتی که نویسنده در حیطهی جنایی بودن داستان در اختیار خواننده قرار میدهد کافی به نظر میرسد.
جمله بندی های رمان ساده هستند و اجزای حمله در جای مناسب خود قرار گرفتهاند اما در موارد متعددی هم دیده میشود که اجرای جمله جابهجا شدهاند و حمله بندی های اشتباه و نبود فعلا باعث فهم سخت یا نادرست حملات میشوند. همچنین در طول داستان نویسنده بعضی از کلمات را در طول یک پاراگراف به صورت مکرر تکرار کرده و این موضوع میتواند برای داستان یک ضعف باشد و نیازمند اصلاح است.
فاصلهی بین دیالوگها و مونولوگها در بیشتر موارد حفظ شده اما بخشهایی از داستان هم دیده دیده میشود که بین آنها در آمیختگی وجود دارد و فاصلهای که باید بین آنها ایجاد شود از بین رفته و دیالوگها با مونولوگها ادغام شدهاند و به یکدیگر چسبیدهاند.
همچنین بهتر است که نویسنده به جای این که قبل از هر دیالوگ از اسم گویندهی سخن استفاده کند بخشی از حالات و رفتار او را بیان کند و سپس از خط دیالوگ بهره ببرد.
فضاسازی بین دیالوگها به چشم نمیخورد و ما در اکثر قسمتهای رمان میبینیم که نبود این فضاسازی موجب فهم اشتباه گویندهی سخن شده و خواننده برای فهم این که چه کسی این کلمات را بیان کرده نیازمند پیش روی در طول داستان است تا در پاراگراف ها و خطوط بعدی بتواند متوجه این شود که چه کسی گوینده بوده است. فضاسازی بین دیالوگها نیازمند توجه و دقت بیشتر است
همچنین اندازه دیالوگها مناسب گفتوگو هستند و آنقدر طولانی نیستند که حالت سخنرانی داشته باشند و خسته کننده به نظر برسند.
در مواردی که فقط دو نفر مشغول گفت و گو هستند لازم نیست که قبل از بیان دیالوگ از اسم گوینده استفاده کنید همین که بخشی از حالت گوینده را بیان کنید یا فقط از خط دیالوگ استفاده کند کافی است.
البته در ژول داستان در بعضی از سکانسها دیالوگها تکرار میشوند، یعنی گفتوگویی که قبلاً بیان شده در یک فضای تازه یا با یک آدم تازه دوباره تکرار میشود، دیالوگهایی که معمولا اشاره ای به اطلاعات مهم و ابهامات ندارند و صرفاً جزیی از اتفاقات روزمره محسوب میشوند نباید تکرار شوند و یک بار بیان آنها در طول داستان کافی است.
۷. پیرنگ:
هر داستانی برای پیشرفت درست و صحیح نیاز به یک طرح و برنامهی قوی و مستحکم دارد، کاراکترها و شخصیتهای مختلف باید با توجه به اهمیت نقشی که در داستان برعهده دارند به آرامی و هم قدم با پیشرفت داستان وارد شوند و نقش خود برای پیشروی داستان را برعهده بگیرند. شخصیتهای این رمان با برنامه وارد شدهاند و همراه با توضیحات نویسنده نقشهای قابل درکی را برعهده دارند، نقشهای مختلف کارهای مختلفی را نیز برعهده دارند و ما میتوانیم به این درک برسیم که بار اصلی این زمان بر دوش سه شخصیت است، شخصیت اصلی زن رمان ( السا) شخصیت اصلی مرد رمان ( رهام) و شخصیت منفی رمان ( بهروز) قرار دارند، هر چند که مسئولیتی که بهروز برعهده دارد در انتهای داستان بیشتر بیان شده.
میتوان گفت که روند پیشرفت داستان مناسب است، نویسنده با برنامه پیش میرود و برای اتفاقاتی که در رمان در حال رخ دادن است یا در گذشته رخ داده و گرههایی که ایجاد کرده دلیل دارد و تمام اتفاقات برای رسیدن به علت این گرهها پیش میرود، با این وجود توصیفات ضعیف باعث شده که اینطور به نظر برسد که نویسنده برای پیش برد رمان عجلهی زیادی دارد.
نویسنده به جزئیات داستان و نحوهی بیان روایت توکه خوبی نشان نداده و همچنین نحوه بیان و توصیفاتی که او از آنها در رمان استفاده کرده مناسب نیست و تمام قسمتهای زمان نیاز به توصیف بهتر و مناسبتر دارد تا رمان بتواند قوی شود و خواننده را جذب به ادامهی داستان کند، همچنین خواننده بتواند از طریق این توصیفات فضای ایجاد شده در ذهن نویسنده را که بستر وقوع اتفاقات مختلف این بهتر درک کند.
نویسنده این رمان در توصیف و بیان احساسات هم نقش ضعیفی را ایفا کرده و با توجه به نوع شخصیتها و فضایی که نویسنده سعی دارد در داستان حاکم کند این توصیفات بسیار ضعیف هستند و اگر اصلاح نشوند میتوانند تبدیل به یکی از ضعفهای رمان شوند.
همچنین این که نویسنده خودش اخلاقیات و رفتار خودش را بیان کند و به نوعی خودش پیش از داستان یک معرفی نامه از خودش ارایه کند اشتباه است، این شناخت باید در طول داستان و همراه با پیشرفت آن به خواننده برسد و خواننده بتواند از این طریق ارتباطی محکم و مستحکم را با کاراکتر اصلی ایجاد کند و علاوه بر درک کاراکتر به شناخت بهتری هم از او برسد. احساسات دیگر شخصیت های رمان هم همانند کاراکتر اصلی ضعیف بیان شدهاند اما با توکه به اهمیت نقشی که بر عهده دارند میتوان از شناخت بعضی از آنها چشمپوشی کرد. نویسنده باید به بیشتر به بیان احساسات کاراکترهای مختلف زمان بپردازد و شحصیت آنها را در طول داستان به خواننده معرفی کند.
این داستان از چفت و بست محکم و خوبی برخوردار است و هر خواننده ای به محض ورود در داستان و آشنایی با روایت و اتفاقاتی که در جریان است میتواند این موضوع را دریابد که این داستان چفت و بست محکم دارد و حوادثی که در رمان جریان دارند برای باز کردن گرهای محکم پیش میروند. همچنین قهرمانهای داستان منفعل نیستند و برای رسیدن به هدفی که دارند هر یک به شیوهی خود تلاش میکنند.
۸. ساختمان:
نویسنده برای شکل دادن به ساختمان این اثر از نثر عامیانه بهره گرفته است، در قسمتهای مختلفی از متن جابهجایی اجزای جمله باعث کاهش روانی متن شده و فهم آن را برای خواننده دشوار مییازد، بنابراین نیازمند اصلاح و تصحیح هستند. در موارد محدودی هم استفاده از کلمات انگلیسی ( رُل و التیماتوم) دیده میشود که این کلمات باید به معادل فارسی آنها بازگردانی شوند. زیرا نباید از کلمات خارجی در متن داستان استفاده شود. اما استفاده از کلمات عربی مجاز است و نویسنده در یک قسمت از متن از کلمهی عربی استفاده کرده است. ( انشالا)
نویسنده تا حدودی توانسته حس و حال کاراکتر اصلی و دو راوی داستان را خوب بیان کند البته که جای زیادی برای پیشرفت و بهتر شدن دارد، اما این توصیفات نسبت به توصیفی که برای سایر کاراکترها بیان شده قابل درکتر و بهتر به نظر می رسد. اگر نویسنده تلاش کند تا در کنار پیش برد داستان اصلی و پاسخگویی به معماها و روند کلی رمان به حالات، رفتارها و احساساتی که کاراکترهای اصلی یا هر کدام یک از کاراکترهای بپردازد خواننده میتواند ارتباطی مستحکمتر و موثر تر را با هر یک از آنها برقرار کند.
همچنین بیان دقیق احساسات، توصیفات و حالات مختلف باعث میشود تا خواننده به شناخت درست و کاملی نسبت به هر یک از شخصیتها برسد و در زمانی که نویسنده قصد دارد متن را به صورت مبهم بیان کند خواننده میتواند با استفاده از آن شناختی که از طریق توصیفات نویسنده پیدا کرده به پاسخ معمای طرح شده از سمت نویسنده برسد.
اندازه دقیق پاراگرافها و پاراگراف بندی در این رمان رعایت نشده. پاراگراف ها باید بین سه تا چهار خط باشند که مجموعهای از جملات به هم پیوسته و منسجم هستند که به یک موضوع خاص میرسند. قسمتهایی از رمان به دلیل کوتاه بودن توضیحات و پیوسته نبودن جملات نیازی به پاراگراف بندی ندارند اما قسمتهایی هم هستند که نیاز دارند اما رعایت نشدهاست.
۹. نثر:
نثری که نویسنده برای روایت این رمان برگزیده محاورهای است و داستان از زبان اول شخص و به وسیلهی دو شخصیت اصلی داستان و در مواقع محدودی توسط شخصیت منفی داستان بیام میشود. این زاویه دید برای بیان احساسات درونی و حس و حال کاراکترهای مناسب است و بیان صحیح، مناسب و به اندازه این حس و حال میتواند باعث ایجاد رابطهای محکم و موثر بین خواننده و کاراکتر و همونبن درک بهتر شخصیت اصلی داستان توسط خواننده شود، البته در صورتی که از آن به صورت درست و موثر استفاده شود. اما متاسفانه نویسنده این رمان از این مزیت استفادهی چندانی نکرده که علت اصلی آن بیان محدود احساسات و حالا این که باعث ایجاد یک پیوند ناقص و سست میان خواننده و کاراکتر شده، البته این اتفاق تنها در صورت ادامه دار شدن و اصلاح نشدن تبدیل به یه ضعف میشود و نویسنده میتواند با توصیفات بیشتر این ارتباط را قوی کند و پیوندی مستحکم را میان خواننده و کاراکتر ایجاد نماید.
از آنجایی که نثر داستان به صورت محاورهای بیان شده حملات و کلمات در بیشتر موارد به صورت شکسته نوشته شدهاند، استفاده از نثر معیار میتواند یک امتیاز مثبت محسوب شود زیر در این صورت نویسنده میتواند دیالوگها را به صورت محاورهای بیان کند.
جمله بندی ها در قسمتهایی از رمان دارای مشکل هستند و فعلها یا حذف شدهاند و یا در وسط جمله آورده شدهاند.
مونولوگها و دیالوگهای این رمان هر دو به صورت محاورهای بیان شدهاند و لحن اشتباهی در متن به چشم نمیخورد، پس در آمیختگی قلم در متن وجود ندارد.
۱۰. زاویه دید:
نویسنده برای روایت این داستان از زاویه دید درونی استفاده کرده و راویت این داستان را برعهدهی دو قهرمان اصلی مرد و زن داستان قرار داده است یعنی السا و رهام اما در بعضی موارد هم روایت داستان را برعهدهی شخصیت منفی داستان قرار داده و ما میبینیم که در آمیختگی راوی در متن وجود دارد و راویها پس از روایت بخشی از داستان عوض میشوند و در قسمتی از متن هم مشاهده میشود که نویسنده بدون اطلاع راوی داستان را عوض کرده است.
ضعفهایی در بیان احساسات و عواطف کاراکترها به چشم میخورند و همچنین بیان خشک روایت باعث شده تا ارتباط قوی و نزدیکی که از طریق این زاویه دید میتواند میان خواننده و کاراکتر ایجاد شود دیوار مشکل شود و مستحکم نباشد نویسنده با بهبود بخشیدن به بیان نوع احساسات شخصیتهای اصلی داستان و بیان تجربیات و حالات آنها میتواند علاوه بر برقراری ارتباط نزدیکتر، باورپذیری اتفاقات مختلف و احساساتی که شاید خارج از داستان قابل باور نباشند را آسان کند، اما اگر احساسات ضعیف بیان شوند ممکن است این عواطف باورپذیری خود را از دست بدهند و قبول آنها برای خواننده دشوار شود. همانطور که یکی از مزایای این زاویه دید ایجاد وحدت و هماهنگی بین خواننده و داستان است اما این وحدت و هماهنگی در داستان سست به نظر میرسید.
همچنین بیان روایت از دید دو راوی مختلف باعث شده که رفتارهای بد و اشتباه کاراکترهای دیگر به چشم بیاید و خواننده بتواند شخصیتهای اصلی را از دیدی بیرونی مورد ارزیابی قرار بدهد. البته اگر نویسنده تمایل دارد شخصیتها را از دیدی متفاوت ببیند بهتر است از زاویه دید راوی استفاده کند.
۱۱. لحن گفتار:
نویسنده برای این روایت از لحن محاورهای استفاده کرده و از آنجا که لحن محاورهای در زندگی روزمرهی ما رواج دارد پس نوشتارهایی که به این لحن نوشته شده باشند بیشتر از ادبی هستند، در کنار این موضوع باید به این هم توجه داشت که لحن ادبی مزیتهای بیشتری دارد، وقتی لحن نوشتار یک داستان تدبی باشد نویسنده این فرصت را دارد که دیالوگها را به صورت محاورهای بیان کند که این خود یک نکتهی مثبت است و همونین مفاهیم مختلف را در این نثر به راحتی میتوان منتقل کرد.
از آنجا که دومین ژانر این رمان تراژدی است نیاز به استفاده از مفاهیم احساسی در آن به چشم میخورد و با استفاده از لحن ادبی این مفاهیم بهتر و زیباتر بیان میشوند، البته استفاده از این لحن ضعف به حساب نمیآید اما ارزشش که در لحن ادبی است در لحن محاورهای وجود ندارد.
مونولوگها و دیالوگها هر دو به لحن محاورهای نوشته شدهاند.
۱۲. صحنه سازی:
صحنه سازی و طرحی مکانی که اتفاقات مهم داستان در آن به وقوع میپیوندد یکی از مهمترین و اصلیترین رکن هر داستان در هر ژانر و موضوع محسوب میشود. در هر رمان با هر موضوع یا روایتی صحنه سازی یکی از ارکان اصلی آن است زیرا نویسنده با دادن اطلاعات از مکانهایی که اتفاقات مختلف در بستر آنها به وقوع میپیوندند صحنهها و تصاویری را در ذهن خواننده باقی میگذارد تا خواننده بتواند همراه با کاراکتر در آن صحنهها حضور داشته باشد و بهتر او را درک کند و شرایط را ببند.
هرچند که بعضی از مکانها حتی بدون توصیف واضح و دقیق هم تصویری مناسب و درست را در ذهن خواننده باقی میگذارند اما باز هم بهتر است که نویسنده خود با توصیف بهتر آن تصاویر را در ذهن خواننده باقی بگذارد. توصیفاتی که نویسنده برای فضاسازیهای این رمان به کار برده تصاویری محدود را در ذهن خواننده باقی میگذارند اما هنوز هم نیاز به توصیفات بهتر و دقیقتری دارند تا ارتباطی بهتر را میان خواننده و داستان ایجاد کنند. صحنه سازیهای این رمان ضعیف هستند و در بسیاری از صحنهها هیچ تصویری از فضایی که کاراکترها در آن حضور دارند به ذهن خواننده نمیآید.
۱۳. شخصت پردازی:
شخصیتهای که نویسندهها برای هر یک از کاراکترهای رمان چه اصلی و چه فرعی در نظر میگیرند علاوه بر این که نباید تکراری و تقلیدی باشند باید باورپذیری لازم را داشته باشند. شخصیت پردازی کاراکترهای این رمان تا به اینجا خوب و مناسب به نظر میرسد و هر شخصیت با توجه به نقشی مثبت یا منفی که برعهده دارد جزییات رفتاری خاص خود را دارد و در زمانهای مختلف و مواجهه با افراد و شخصیتهای مختلف رفتارهای متفاوتی را از خود نشان میدهد. البته از آنجا که راوی داستان دو نفر از شخصیتهای رمان هستند بی شک شخصیت پردازی آن دو از باقی کاراکترها بهتر است و خواننده شناخت بهتری از آن دو نفر پیدا خواهد کرد، با این وجود در شخصیت پردازی دیگر شخصیتهای نیاز به دقت و زمان بیشتری دارد تا تکمیل شود.
همچنین بهتر است که نویسنده شناخت کاراکترها را در طول داستان تکمیل کند، این که خود کاراکتر شخصیت خودش را در داستان معرفی کند و رفتارهای خودش را بیان کند از جذابیت داستان میکاهد.
۱۴. توصیفات:
نویسنده در توصیف حالات، مکانها و احساسات عملکرد ضعیفی از خود به جا گذاشته و با توصیفات اندک مانع از شما گیری مکانها، حالات و احساسات به صورتی موثر در ذهن خواننده شده است و ضعفهای زیادی در آنها به چشم میخورد.
توصیفات مکانهای مختلف اندک هستند و نویسنده تنها با توصیفاتی اندک و تکجملهای سعی دارد مکانها را به ذهن خواننده بیاورد اما درست این است که نویسنده هم قدم با کاراکتر اصلی مکانها را توصیف کند و تصاویر مختلف را در ذهن خواننده ایجاد کند تا او هم بتواند همانند هر یک از شخصیتها نویسنده باید با استفاده از زبان بدن و رفتارهای خاصی که هر یک از شخصیتها در زمانهای مختلف دارند باعث شود تا خواننده به شناخت بهتری از هر یک از شخصیتها برسند و همینطور این گونه شخصیت پردازی بهتری را از هر یک از کاراکترهای باقی بگذارد.
حالات و احساسات کاراکتر در شرایط مختلف بیان شده، اما در مواردی بیان احساسات ضعیف بوده و نیازمند بیان بهتر هستند.
۱۵. کلام آخر
این رمان به عنوان یک روایت جنایی و تراژدی روند مناسب و درستی را پیش گرفته و شخصیتها با برنامه وارد داستان میشوند و هجوم یک بارهی کاراکترها وجود ندارد تا باعث ایجاد بی نظمی شود. اتفاقات مختلفی که در بخشهای مختلف رمان میافتند یا رفتارهایی که هر یک از شخصیتها از خویش نشان میدهند با توجه به شرایط و نوع نقشی که برعهده دارند مناسب است، در مجموع رمان شروع خوبی داشته و داستان خوبی را دنبال میکند، اما توصیفات مکان نیاز به بیان بهتر دارند تا از این طریق از خشکی قلم هم کاسته شود و احساس راحتی را به خواننده القا کند. همچنین نکاتی وجود دارد که به علت بی دقتی نویسنده در داستان هستند.
زمانی که در داستان پرش زمانی یا تغییر راوی وجود باید از سه ستاره ( ***) استفاده شود، در بعضی از قسمتهای داستان میتوان دید که نویسنده دو بار ورود یک کاراکتر به اتاق را بیان کرده و در یکی از قسمتهای رمان هم نویسنده بی مقدمه ناگهان از فضای دفتر به اتاق خواب پریده.
همچنین وقتی نویسنده از شخصیت سایر رمانهای خود در زمانی دیگر استفاده میکند بهتر است که با استفاده از دیالوگها و توصیفاتی که در خود متن هستند آن کاراکتر را به شخصیتهای معرفی کنند، در این صورت افرادی که هر دو اثر را خوانده باشند متوجه این موضوع میشوند. این که نویسنده در وسط پرانتز این موضوع را بیان کند مثل یه پارازیت عمل میکند و ممکن است خواننده را از حس و حال داستان خارج کند. همچنین ما توی پارت های ابتدایی رمان میبینیم که اسم دوست صمیمی اولین مقتول بهاره گفته شده اما در پارت های بعد وقتی دوباره از آن فرد صحبت میشوند نام آن به سحر تغییر کرده. همینطور هم در متن داشته بیان شده که اولین مقتول بیست ساله است اما در قسمتی دیگر بیان میشود که مقتول مدرسهای بوده! کلمات و اصلاحاتی که نیاز به توضیح اضافه دارند بهتر است که با ستاره (*) علامت گذاری و در انتهای پارت توضیح داده شوند.
برای توضیح اتفاقاتی که در گذشته اتفاق افتاده میتوان از فلش بک استفاده کرد اما بهتر است که قبل از آن خود شخصیت این موضوع را بیان نکند و در طول روند داستان فلش بک زده شود.
موفق باشید
