یه وقتایی مثل ماهی که توی ساحل افتاده و با چشمای درشت و وحشت کردش برای یک قطره آب تقلا میکنه و یا اکسیژن فردی که نارسایی ریه داره و به دیوار اتاقش پنجه میکشه تا کسی صدای خسخس سینهاش رو بشنوه و به کمکش بیاد نیاز دارم فراموش کنم کجا هستم؟!
به کجاها رسیدم و کجاها نرسیدم، یادقولهایی که مثل لنگر کشتی به پای رشته های عصبی افکارم آویزون شده و زنجیر هاش مثل تیک تاک ساعت صدایی دارد که خدشه به دیوارهای حافظهام میاندازد.
کاش روزی برسد که رها شوم .....
#خودنویس
#من