حس میکنم خستمه بدنم کرخت شده
یه فیلمی میدیم امروز
دختره با یه مرده اشرافی ازدواج کرده بود خیلی خر پول بودن بعد تو خونشون ۳ تا خدمتکار داشتن شب ک شد دختره صدای خندشون شنید اومد ببینه چ خبره بعد دید دارن کارت بازی میکنن و سیگار میکشن اونا هم ترسیدن سریع وسایلشون جمع کردن دختره هم بهشون گف به یه شرط به شوهرم نمیگم اینجا جیکار میکردین ک منم بازی بدین اونا خیلی تعجب کردن بعد زنه خدمتکاری برگشت بهش گف یه اشراف زاده و کارت بازی و قمار و سیگار
دختره هم یه لبخند زد گف من قبل اینکه خانوم باشم یه دختر نمایشنامه نویس بودم که شبا سیگار میکشیدم
کارت بازی میکردم :)