زنگ تفریح

ریحانه اسفندیاری

10,205
پسندها
135
امتیاز
معاونت کل انجمن
معاونت کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/09
نوشته‌ها
3,106
راه‌حل‌ها
6
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
هرخاطره‌ای از زد و خورد دارید بریزید بالا...😂
 

نام موضوع : خاطرات کتک‌کاری
دسته : زنگ تفریح

SETI_G

9,741
پسندها
135
امتیاز
معاون بازنشسته
vip انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/13
نوشته‌ها
4,663
راه‌حل‌ها
20
مدال‌ها
18
محل سکونت
امواج اقیانوس‌ها🌊
  • #2
پنجم بودم با یکی از بچه‌ها خوب نبودم چون نمرم ۲۰ بود و اونم همین طور کلا سر جنگ داشتیم. تا اینکه یه بار سر به امتحان نمرش کم شد بی خود کینه گرفت تا یه هفته رو مخم رژه می‌رفت یه روز که داشتم می‌رفتم یه حرفی زد که در مورد خانوادم بود منم خیلی حساس رو خانواده بدون توجه به اینکه کجام و‌‌... رفتم سمتش دعوا شد چه دعوایی مدیر و معلممون می‌خواست جدامون کنه نمی‌تونستن به زور جدا شدیم.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sun girl

GASEDAK

758
پسندها
125
امتیاز
کاربر محروم
کاربر محروم
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/16
نوشته‌ها
186
راه‌حل‌ها
1
مدال‌ها
9
  • #3
هرخاطره‌ای از زد و خورد دارید بریزید بالا...😂
صنمکدومو بگم آخه؟😐😐😐
تو مدرسه بودیم یکی بود خیلی لوس ننر🤢 یعنی حالم ازش بهم می‌خورد همچین صحبت می‌کرد انگار دختر جومونگه😐 یه‌بار با بچه‌های کلاس همگی نشسته بودیم داشتیم سر این‌که تر زدیم تو امتحان صحبت می‌کردیم که اومد و شروع کرد به خزعبلات گفتن، ان‌قدر جواب شرو ندادیم که یهو شروع کرد به ناموسی کردن ماجرا😐😐😐😐 هیچی دیگه منم جوش اوردم تا سر حد این‌که دماغش بشکنه کتکش زدم، سوم بود یا چهارم بود انگار😐😐😐😐😐
 
امضا
هه همه آدما مثل ماه هستن؛
قسمت تاریکی دارن که به هیچ‌کس نشون نمیدن

Mr.Rasoly

0
پسندها
0
امتیاز
Guest
  • #4
خونمون رو عوض کرده بودیم رفته بودیم یکجای دیگه اونموقع تقریبا هشت یا نه سالم بود تو کوچه که میرفتم بازی کنم چندتا بچه های قلدر میگرفتن منو میزدن منم هی میومدم خونه عر میزدم😂تا اینکه یک بار ننم اعصابش خورد شد گفت یا بزنشون یا وقتی میای خونه جیکت در نیاد
خلاصه ماهم فرداش به قصد کتک کاری رفتیم تو. کوچه اونا که اومدن گرفتم چندتا مشت و لگد زدم ولی بازم در آخر کتک خوردم😂
چندبار همینطوری شد تا اینکه دیگه ول کن من شدن
 

HOORYA_A

511
پسندها
125
امتیاز
مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/24
نوشته‌ها
117
مدال‌ها
7
محل سکونت
برمودا
  • #5
یه بار تو هشتم با یه دختری دعوام شد
لشکر کشی کرده بود با رفیقاش
گفتم لشکر می‌کشی، کلاس برپا
همه بچه های کلاس که بلند شدن رفیقام دستشونو گرفتن و پرتشون کردن بیرون و هرچی از دهنشون رسید گفتن بهشون
 
  • قهقه
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sun girl

موضوعات مشابه

به جمع خانواده پاتوق خوش آمدید

بر روی دکمه های زیر کلیک کنید

تمامی موضوعات و پست های مکتوب بیانگر دیدگاه نویسنده است و به هیچ وجه بیانگر دیدگاه مدیریت انجمن نیست.

بالا