انجمن رمان نویسی پاتوق رمان

خسته نباشی ممنون بابت زحماتت..

هیچ
هیچ
کاری نکردم

مسخره میکنی الان؟

فک نکنم شرایطم مث سابق باشع ک مسخره یا شوخی کنم
تازگی طبع شوخم رو گذاشتم کنار

ولی جدی کاری نکردم
مخصوصا وقتی مدیرکل شدم
بخدا دروغ بگم
خیلی شرمنده شدم

شرایطی فرق نکرده خودتون خواستین فرق کنید!

خیلی کارا کردی شاید خدت ندونی ولی من میدونم..

من خواستم ؟ جدا ناراحت شدم با این حرفت نسترن
نمیتونی درکم کنی چون از هیچی خبر نداری و تو شرایط من نیستی
درضمن اکه جمع ببندی جمع میبندم

نخواستی؟ ارشا یهو فاصله گرفتی حتی راضی نشدی حرف بزنی
میدونم ت سختیای زیادی هستی
ولی یک سال و خورده ای رفاقتمون ارزش کمی حرف زدن نداشت تا بلکه یه مرحمی روی حداقل یک درصد دردت شیم؟

ارشا خودت خوب میدونی چه ارزشی برام داری
یه دفعه ای دور شدی
به قدری ک هنوز که هنوز ت حسرت روزای خوبمونم

درضمن جمع نبیستم منظورم تو و سپهر وووو صد البته خدم بودم