انجمن رمان نویسی پاتوق رمان

اون ابان و شهریور گفتی؟!
مامانم تاییدش داد
گفت فقط زودتر بگو مرخصی و جا اینا اوک کنه بابات

جیغ میتونی بزنی

زودتر حواسم نبود

احتمالا آبان میشه
نزدیک تولدم
چشمممم
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ بیا بخلم

تف خوردی ک ازین ب بعد حواست باشه=/

وووووووووووووووویی خیلی خبر گوبی بود

جیییییییییییغ بیا بغلم ذوق دارم خودم
خاعاک لباس هم دارم کفش ندارم فقط
میشم اولین بچه که..... وجود داره

چشم حواسم هست

خوشحالم خودم کلی براش
ای خودا غش غش

سیندرلای بی کفش=/
عخی =/
جووووووون

غععععش

فکر این اونجا بیوفتی دنبال شوهر برام دور کن مگرنه یه شیطنت میکنم

به بابا این خبر خوب بده❤
خوشحال شدی جدی؟!

فک اینکه میتونی اینطوری گولم بزنی رو نکن=/

آرع باس بهش بگم
خعلییی

قربونت بشم همیشه خوشحال باشی❤
مدیونی بتونی اون شب از شرم راحت شین ها ها

جان من اونطوری سا.... نمیشم از جامم تکون نمیخورم هاااا
نه اونجا واسم دنبال شوهر نگرد
مگرنه به امیر میگم

فداتشم توام ک
چییییییییییی؟
الان ک فک میکنم.. اهم.. اصن میدونی.. خرج زیاده... کنسل شد..
راه توام دوره.. زحمت نکش
کارت ب کارت کن
+
تو چرا فک میکنی من منصرف میشم؟ =/
امیرو زن ندم صلوات

ها چیشد هی دخترت فروختی
اونم به یه چیز تا اخر عمر دارییییییییییی
نخیرم اصلا دور نیست
کارت به کارت نداریم


امیر زن بدیییییی
به کسی نمیدمش جیغغغغغغغغغغ نموخوام
کم حرص دارم میخورم سر اذییت هستی کردش زنش بدیم واویلا
الان زیادی کوچیک بزار باید یکی مناسب براش پیدا کنم بعدا که واقعا قدر
اون مهربونی بدونه=)

من چرا نمیشناسمت؟ =/
+
پ خودت شوهر کن

من شوهر نمکنم جیییییییییییییغ

+
من تو بهتر از همه میشناسمت

الو؟ الو؟
اصن صدا نمیاد
خداحافظ