عشق، مانند بالا رفتن از یک کوه است.
با هر قدم، مبارزه با جاذبه و هر نفس، نبردی با هوای رقیق شده... .
این احساس خستگی و نشاط نتیجهی این راه درازیست که در آن گیر افتادم و با خواست قلبم ادامه دادم؛ برای این است که بدنم را فراتر از محدودیتهایش در تعقیب چیزی بزرگتر هل میدهم.
وقتی به قله میرسم،...
عشق رودخانهای است که مسیرش پیچ در پیچ و غیرقابل پیشبینیست. سفری را در پایین پیچ آغاز میکنم، غافل از تندآب و امواج آرامی که در انتظار کمین کردهاند.
جریان رودخانه میتواند ملایم باشد و مرا به آرامش برساند، یا آشفته باشد و قدرت و انعطافم را آزمایش کند. مانند رودخانه، مسیر عشق به ندرت مستقیم...
عاشق شدن مانند پرواز در آسمان باز است. زمین فرو میریزد و تو را بیوزن میگذارد و بین زمین و آسمان معلق میماند.
آسمان، وسیع و بیحد و حصر، آیهی آزادیست که احساسی باورنکردنی به ارمغان میآورد. با این حال، هر چه بالاتر اوج بگیرید، در برابر بادهای تغییر و طوفانهایی که میتوانند بدون هشدار به...
رعد و برق عواطف، نور خاطرات پرشور و باران سیلآسا از اشکها و خندههای مشترک، همه در این طوفان به هم میپیوندند.
طوفان، هم ویرانگر و هم حیات بخش، نمایانگر شدت و قدرت دگرگون کننده عشق است. جایی که آرامش و هرج و مرج همزیستی دارند.
کافیست مجذوبش شوی؛ آنوقت است که گرفتار طوفانی میشوی سهمگین و غیرقابل پیشبینی!
ناگهان، با بادهایی که میتوانند حمله کنند و ویران سازند، به داخل وجودت سرازیر میشود.
نامکاربری:
نام و نام خانوادگی ساره
نام اثر؟ مجذوب
متن مورد نظر؟ ایده ندارم
لینک اثر؟ نوشته در موضوع 'دلنوشته مجذوب اثر ساره' دلنوشته مجذوب اثر ساره
توضیح اضافه ممنون
نامکاربری:
نام و نام خانوادگی ساره
نام اثر؟ مجذوب
متن مورد نظر؟ ایده ندارم
لینک اثر؟ نوشته در موضوع 'دلنوشته مجذوب اثر ساره' دلنوشته مجذوب اثر ساره
توضیح اضافه ممنون
نامکاربری:
نام و نام خانوادگی ساره
نام اثر؟ مجذوب
متن مورد نظر؟ (DID NOT ANSWER QUESTION)
لینک اثر؟ نوشته در موضوع 'دلنوشته مجذوب اثر ساره' دلنوشته مجذوب اثر ساره
توضیح اضافه (DID NOT ANSWER QUESTION)
نامکاربری:
نام و نام خانوادگی ساره
نام اثر؟ مجذوب
متن مورد نظر؟ (DID NOT ANSWER QUESTION)
لینک اثر؟ نوشته در موضوع 'دلنوشته مجذوب اثر ساره' دلنوشته مجذوب اثر ساره
توضیح اضافه (DID NOT ANSWER QUESTION)
حسی بیانتها دارم. مانند پیمودن یک بیابان که وسعت آن، زیر یک خورشید سوزان بیپایان است. ماسهها زیر پاهایم جابهجا میشوند و هر قدم را نامطمئن میکنند.
با این حال، در این منظرهی خشن، لحظاتی از زیبایی ناب را میبینم- غروبی که آسمان را با رنگهایی از شوری و نفسگیر ترسیم میکند. صحرا با پوچی...
علیرغم ترس، هیجانی وجود دارد که قلبم را به تپش میاندازد و در حالی که بین شادی و وحشت متعادل میگردم، سرشار از احساس آزادی و توانایی میشوم.
لبریز شدهام از شور و اشتیاق؛ اشتیاقی که با هر قدم، جاذبه را به چالش میکشد و به سمت ناآگاهی، با امید باورهای ذهنی، مرا سوق میدهد.
عشق مانند یک پرتگاه است.
با چیزی جز فضای خالی که جلوی من خمیازه میکشد و زمین را زیر پایم میلرزاند. این دودلی نیست!
آن احساس سرگیجهآوری که تهدید میکند که با بزرگی محض خود مرا تحت تأثیر قرار دهد، راهی برای دودل ماندن نمیگذارد.
در میان ویرانی اما، زیبایی وجود دارد.
حس تجدیدی که از خاکستر مثل ققنوسی پر زرق و برق دوباره بر میخیزد و در حالی که آتش را تماشا میکنم مرا همراه خود فرو میکشد، پر از هیبت و شگفتیست؛ زیرا میدانم که از نابودی، نوید زندگی تازه میآید.
مجذوب شدهام یا احاطه؟!
مانند آتشی که در جنگل است و در زیر خاک با وحشیگری شعله میکشد و همه چیز را در مسیر خود میبلعد!
این گرمای شدید که زمین را میسوزاند و منظرهای را بر جای میگذارد که توسط شعلههای آتش دگرگون شده، همین حس است!