معرفی آثار

ترنم واژه ها

15,651
پسندها
136
امتیاز
مدیر تالار طراحی
مدیر تالار
ناظم انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/07
نوشته‌ها
3,673
راه‌حل‌ها
12
مدال‌ها
23
محل سکونت
مشهد
  • نویسنده موضوع
  • #1
دختری-که-رهایش-کردی-2-770x480.jpg

کتاب دختری که رهایش کردی اثری از نویسنده اهل انگلیستان، جوجو مویز است که در سال‌های اخیر می‌توان از او به عنوان نویسنده‎ای پرفروش یاد کرد. نویسنده‌ای که هرچند کتاب‌هایش عمیق نیست و فرم استواری هم ندارد، اما داستان‌هایش به راحتی خود را در دل بیشتر خوانندگان جای می‌دهد. مویز نویسندگی را از سال ۲۰۰۲ آغاز کرد و این رمان نیز بعد از انتشار در سال ۲۰۱۲، بسیار پرفروش و توانست نامزد بهترین رمان سال شود.

کتاب‌های جوجو مویز از طرف بسیاری از روزنامه‌های معروف مورد تمجید قرار گرفته است. روی جلد کتاب دختری که رهایش کردی نیز جمله‌ای از «دیلی میل» به چشم می‌خورد که از همین موضوع حکایت می‌کند. دیلی میل درباره این رمان می‌نویسد: «کتابی که نمی توانید زمین بگذارید.
در پشت جلد رمان دختری که رهایش کردی، قسمتی از متن کتاب آمده است که محتوا و پیام داستان را تقریبا به خوبی نشان می‌دهد:
می‌‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می‌‌سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می‌‌‌گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می‌اومد. به‌ زودی می‌‌توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می‌رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون‌ قدری بی‌رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه
کتاب‌های زیادی از جوجو مویز به فارسی ترجمه شده و تقریبا می‌توان گفت بیشتر از ۹۰ درصد کتاب‌های این نویسنده چندین ترجمه مختلف نیز دارند. از جمله مشهورترین کتاب‌های جوجو مویز می‌توان به دو کتاب زیر اشاره کرد:
رمان من پیش از تو
رمان پس از تو
 

امضا
بگو راز خنده هات چیه...

ترنم واژه ها

15,651
پسندها
136
امتیاز
مدیر تالار طراحی
مدیر تالار
ناظم انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021/10/07
نوشته‌ها
3,673
راه‌حل‌ها
12
مدال‌ها
23
محل سکونت
مشهد
  • نویسنده موضوع
  • #2

کتاب دختری که رهایش کردی

داستان این کتاب درباره دو زن با برخی ویژگی‌‌های مشابه است که یکی از آن‌ها به نام «سوفی» در زمان اشغال فرانسه توسط نازی‌ها مجبور است تا از خانواده‌‌اش در نبود شوهرش در مقابل نازی‌ها محافظت کند. زن دیگر داستان «لیو» نام دارد که در لندن زندگی می‌کند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه می‌دهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل می‌باشد که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این تابلوی نقاشی نقطه عطف داستان کتاب است که زندگی سوفی و لیو را به هم گره می‌زند.

همان‌طور که اشاره شد موضوع اصلی داستان کتاب دختری که رهایش کردی را اشغال‌ فرانسه توسط نازی‌‌ها و غارت اشیاء هنری فرانسه توسط آن‌ها است. نویسنده در کتاب دختری که رهایش کردی به گونه‌‌ای ساده و روان و با شکلی خلاق داستان را به صورت موازی در دو زمان متفاوت با بازه زمانی ۱۰۰ ساله پیش می‌برد.
حس نوستالژیک و یادآوری خاطرات و حسی که خاطرات دوران جنگ در آدم‌ها به وجود می‌آورد بسیار عمیق و ماندگار است. کتاب دختری که رهایش کردی جزء رمان‌هایی است که نویسنده با بهره‌گیری از خاطرات و حوادث دوران جنگ جهانی اول حال و هوای خاصی به خواننده داده و فضاسازی بسیار زیبایی را صورت می‌دهد. البته نباید فراموش کرد که این کتاب یک رمان ضد جنگ محسوب نمی‌شود و بیشتر یک رمان عاشقانه است.

اما کلمه جنگ، همیشه با مفاهیم منفی سراغ ذهن آدم می‌آید و غارتگری نیز، یکی از آن مفاهیم است. با این حال، نویسنده کتاب توانسته است از دوران جنگ و غارتگری‌های آن داستان خوبی خلق کند. باید اعتراف کنم که اصلا فکر نمی‌کردم این کتاب،در این حد قوی باشد. داستان کتاب در جاهای مختلفی کسل‌کننده می‌شود اما در مجموع کتاب دختری که رهایش کردی از دیگر کارهای نویسنده بهتر است. با این حال نمی‌توان از ترجمه ضعیف و ایرادهای نگارشی متعدد کتاب گذشت. کتاب مشکلات مختلفی از این نظر دارد که امیدواریم ناشر کتاب با یک ویراست جدید این ایرادات را برطرف کند.

کتاب‌های جوجو مویز از لحاظ شخصیت‌پردازی آن‌طور که باید و شاید قوی نیستند و به نظر می‌رسد نویسنده فقط به دنبال خلق شخصیت‌هایی است که ترحم ما را جلب کنند. در واقع خواننده‌ای که رمان‌های زیادی نخوانده باشد (مخصوصا آثار کلاسیک) از نظر احساسی با کتاب درگیر می‌شود و ممکن است فکر کند با رمان خوبی روبه‌رو است اما در بهترین حالت کتاب‌های جوجو مویز را می‌توان داستان‌هایی متوسط در نظر گرفت.
جذابیت این کتاب نیز بسیار متغیر است. در جاهایی داستان پلیسی معمایی می‌شود و شما فقط می‌خواهید از موضوع سر در بیاورید و در جاهای دیگر موضوع عاشقانه شما را با خود همراه می‌کند. موضوع جنگ نیز مقداری از جذابیت کتاب را تشکیل می‌دهد اما در کل ضعف‌های کتاب بسیار بیشتر از نقاط قوت آن است.

جملاتی از کتاب دختری که رهایش کردی

انجام کار اشتباه فقط اولین بارش سخته، بعدش دیگه عادی می‌شه.
اینکه انسان بتواند مایحتاج زندگانی خود را از طریق انجام کاری که دوست دارد کسب کند، یکی از بزرگترین موهبت‌های زندگانی است.
ادامه دادن خودش یه عمل قهرمانانه‌ست.
بعضی‌وقت‌ها زندگی سراسر پر می‌شود از موانعی که حتی نمی‌شود پا را برای قدم بعدی جلوی پای دیگر گذاشت. بعضی‌وقت‌ها لیو می‌فهمید که مشکلات فقط از دل یک اعتقاد کورکورانه پدید می‌آیند.
اون کمپ جبرانی که الان ادوارد توش بود، می‌گفتن یکی از بدترین جاهاست. مردها رو تو دسته‌های دویست‌تایی رو زمین خالی می‌خوابوندن، تنها غذایی که بهشون می‌دادن سوپ آبکی بود با کمی پوست جو و گاهاً چندتا موش مرده! اونا رو برای سنگ‌شکوندن یا ریل‌کاری می‌بردن. وادارشون می‌کردن تیرهای سنگین آهنو بذارن رو دوش‌شون و به کیلومترها دورتر ببرن. کسایی که از خستگی و ناتوانی جا می‌موندن، کتک می‌خوردن، تنبیه می‌شدن و یا جیره‌ی ناچیز غذاشون حذف می‌شد. اون‌جا پر بود از بیماری‌های مسری و به‌خاطر یه خطای کوچیک بهشون شلیک می‌کردن. من همه اینا رو می‌دونستم و تصویر این فکرها ذهنمو درگیر کرده بود.
ترس از سرنوشت مادر این بچه با ترس از سرنوشت شوهرم، یکی شده بود. انگار تو گردابی از نگرانی و خستگی گیر افتاده بودم. خبرهای کمی به شهر می‌رسید. تقریبا هیچ خبری از شهرمون به جایی نمی‌رفت. جایی خیلی دورتر از اینجا ممکن بود شوهرم سخت بیمار باشه، گرسنه مونده باشه و یا سخت کتک خورده باشه.
منو کشید طرف خودش و محکم منو بوسید، لباش رو لبام بود، دستای بزرگش منو سفت گرفته بودن، بهش چسبیده بودم. منم بغلش کردم و چشمای پر از اشکم را بستم و تو بغلش نفس کشیدم، با همه‌ی وجودم عطر تنشو بو کشیدم. انگار میخواستم آخرین لحظه‌ی بودنش رو برای تمام نبودنش ثبت کنم. انگار می‌دونستم که برای همیشه داره میره.
برو بیرون توی تراس و ده دقیقه به آسمون نگاه کن و به خودت یادآوری کن که همه‌ی ما سرانجام وجودی بیهوده و بی‌معنی داریم و سیاره کوچیک‌مون بالاخره یه روز توی یه گودال سیاه فرو می‌ره و هیچ‌کی نمی‌تونه نجات پیدا کنه، تا منم ببینم چه‌جوری می‌تونم کمکت کنم.
لیو در حال حرکت نزدیک رودخانه بود‌، چیزی بین راه رفتن و دویدن، قبل از آنکه راجع به آن پیام فکر کند، دستش را تاب داد و با یک حرکت روان و آهسته گوشی را توی رودخانه تمیز انداخت. گوشی بدون هیچ صدایی درون آب افتاد و توجه هیچ کس را به خودش جلب نکرد.
 

موضوعات مشابه

به جمع خانواده پاتوق خوش آمدید

بر روی دکمه های زیر کلیک کنید

تمامی موضوعات و پست های مکتوب بیانگر دیدگاه نویسنده است و به هیچ وجه بیانگر دیدگاه مدیریت انجمن نیست.

بالا