- نویسنده موضوع
- #1
رفت و تنها شدم؛ توو شبا با خودم
دلهره دارم و از خودم، بیخودم!
اون که دیر اومد و زود به قلبم نشست
رفت و با رفتنش؛ قلبِ من رو شکست
انگاری قسمته؛ فاصله از هموُ
هر جا میری برو؛ ول نکن دستموُ
نذار باور کنم، رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا؛ از خودم، از همه
دستموُ ول نکن؛ که زمین می خورم
تو بری، از همه آدما می بُرم
تو خودت خوب می دونی؛ که آرامشی
باید با من بمونی؛ به هر خواهشی
انگاری قسمته؛ فاصله از هموُ
هر جا میری برو؛ ول نکن دستموُ
نذار باور کنم، رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا؛ از خودم، از همه
تو که دل بردی و رفتی… من که افسرده و خسته ام…
من که واسه کنارت بودن؛ رو همه چشمای خیسموُ بستم
رفت و تنها شدم؛ توو شبا با خودم… دلهره دارم و از خودم، بیخودم.
اون که دیر اومد و زود به قلبم نشست
رفت و با رفتنش؛ قلبِ من رو شکست… شکست… شکست…
تورو دیدم انگار دلم لرزید و واسه اولین بار از تهُ دل خندید و…
با خودم گفتم؛ دیگه تنهاییا تمومه
با خودم گفتم؛ آره! خدای من همونه...
همون دیوونه؛ که حالموُ عوض کنه
همون که واسه من، وجودِ اون تولده
نمی دونم چرا از وقتی فهمید دوسش دارم؛ عوض شده
دیگه حتی امروز، اسمِ منم یادت نیست
واست مهم نیست؛ میشن چشام به یادت خیس
دیگه انگاری واقعاً به حال و روزِ من؛ حواست نیست… حواست نیست…
دستموُ ول نکن؛ که زمین می خورم
تو بری، از همه آدما می بُرم
تو خودت خوب می دونی؛ که آرامشی
باید با من بمونی؛ به هر خواهشی
انگاری قسمته؛ فاصله از همو
هر جا میری برو؛ ول نکن دستموُ
نذار باور کنم، رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا؛ از خودم، از همه
تو که دل بردی و رفتی… من که افسردهامو خسته ام…
من که واسه کنارت بودن؛ رو همه چشمای خیسموُ بستم
رفت و تنها شدم؛ توو شبا با خودم
دلهره دارم و از خودم، بیخودم!
دلهره دارم و از خودم، بیخودم!
اون که دیر اومد و زود به قلبم نشست
رفت و با رفتنش؛ قلبِ من رو شکست
انگاری قسمته؛ فاصله از هموُ
هر جا میری برو؛ ول نکن دستموُ
نذار باور کنم، رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا؛ از خودم، از همه
دستموُ ول نکن؛ که زمین می خورم
تو بری، از همه آدما می بُرم
تو خودت خوب می دونی؛ که آرامشی
باید با من بمونی؛ به هر خواهشی
انگاری قسمته؛ فاصله از هموُ
هر جا میری برو؛ ول نکن دستموُ
نذار باور کنم، رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا؛ از خودم، از همه
تو که دل بردی و رفتی… من که افسرده و خسته ام…
من که واسه کنارت بودن؛ رو همه چشمای خیسموُ بستم
رفت و تنها شدم؛ توو شبا با خودم… دلهره دارم و از خودم، بیخودم.
اون که دیر اومد و زود به قلبم نشست
رفت و با رفتنش؛ قلبِ من رو شکست… شکست… شکست…
تورو دیدم انگار دلم لرزید و واسه اولین بار از تهُ دل خندید و…
با خودم گفتم؛ دیگه تنهاییا تمومه
با خودم گفتم؛ آره! خدای من همونه...
همون دیوونه؛ که حالموُ عوض کنه
همون که واسه من، وجودِ اون تولده
نمی دونم چرا از وقتی فهمید دوسش دارم؛ عوض شده
دیگه حتی امروز، اسمِ منم یادت نیست
واست مهم نیست؛ میشن چشام به یادت خیس
دیگه انگاری واقعاً به حال و روزِ من؛ حواست نیست… حواست نیست…
دستموُ ول نکن؛ که زمین می خورم
تو بری، از همه آدما می بُرم
تو خودت خوب می دونی؛ که آرامشی
باید با من بمونی؛ به هر خواهشی
انگاری قسمته؛ فاصله از همو
هر جا میری برو؛ ول نکن دستموُ
نذار باور کنم، رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا؛ از خودم، از همه
تو که دل بردی و رفتی… من که افسردهامو خسته ام…
من که واسه کنارت بودن؛ رو همه چشمای خیسموُ بستم
رفت و تنها شدم؛ توو شبا با خودم
دلهره دارم و از خودم، بیخودم!
نام موضوع : متن موسیقی تنها شدم | اشوان
دسته : متن موسیقی