نتایح جستجو

  1. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    آن دوران نوجوانی که برای همه دوران طلایی و رنگارنگ است...برایم جز رنگ تاریکی چیزی نداشت. یادم است... که در یک قهموه‌خانه‌ی چوبی رفتم و درخواست قهوه کردم. صاحب قهوه‌خانه پیرمرد مهربانی بود. در انبار پشت قهوه‌خانه به من مکانی داد تا در آن زندگی کنم. مجبور بودم در آن مکان نحس کار کنم. انبار پر از...
  2. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    نویان با تعجب به من نگاه می‌کرد. برایم عجیب بود؛ احساس میکردم مذابی سوزان بر روی برف های انباشته‌شده در این سال‌ها روی قلبم جاری شده‌‌است. حسی عجیبی داشتم...چه اتفاقی افتاده؟! من کیستم؟! اری حالا دیگر خودم را نمی‌شناستم...دختری با روحیه و تفکر جدید...همه‌چی برایم نامفهوم بود. قلبم حالا گاهی به...
  3. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    همه‌ی چی در چند دقیقه رخ داد. حالا می‌توانستم که لب هایم را تکان دادم یا حتی صحبتی کنم. به طور ناگهانی دستش را گرفتم؛ چشمانش مثل دو گوی آتشی شده‌بود. - من کجا نرم؟! چه اتفاقی برای جنگل افتاده؟! مگه اون جنگل کاملا نسوخته؟! اما نه مثل اینکه قرار نبود پازلی از این جورچین درست شود. همان لحظه صدای...
  4. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    چمن‌ها هماهنگ خود را به باد سپرده‌بودند؛ گویی درحال اجرای کنستری هستند. صدای باد؛ صدایی دلهره‌آور بود و با تکان خوردن چمن‌ها... نه نمی‌توانم توصیفش کنم. ترسیدم!! ایلول ترسیده‌است؟! این غیرممکن است! چه اتفاقی افتاده... چه چیزی مرا انقدر سست و ناتوان کرده‌است؟! چیزی از کنارم تکان خورد. خود را...
  5. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    صدای پروسنل رستوران آمد که درخواست کمک می‌کرد. به جز ما فقط دو مرد جوان دیگر بودند. سریع از جایم بلند شدم و به سمت خروجی حرکت کردم؛ نویان مچ دستم را محکم گرفت و مرا به سمت خودش کشاند. - نویان داری چکار میکنی؟! - کجا داری میری اگه بیرون خطرناک باشه اگه... . دستم را به سرعت از دستش بیرون کشیدم و...
  6. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    نویان بلاخره صبرم را به اتمام رساند و جدی شروع به صحبت کرد. - ببین ایلول این یک مامورتی هست که قرار بود به تو یا آیکان بدند و بعد به اتمام رساندن آن مقام اخرین پست رو هم بگیرید و حالا یا جزء نیروهای بابام یا نه خیلی پروژه‌ای که به شما داده شده با موفقیت به اتمام برسونید بهتون مقام نیروهای ویژه...
  7. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    آیکان وارد اتاقش شد و در را محکم بست. چنان در را کوبید که من با جای آن در زبان‌بسته بدنم کبود شد. بیخیالش شدم؛ اماده شدم و به سمت همان لوکیشنی که نویان فرستاده بود حرکت کردم. - سلام ایلول خوبی؟ - نویان کارم داشتی؟! یک رستوران دنج و لوکس دور از شهر کنار یک بربکه‌ای آب بود. از نویان که چنین...
  8. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    در اتاق نشسته‌بودم و داشتم به این که چگونه از راز ان جنگل پی‌ببرم‌؛ فکر می‌کردم که در خانه بسته‌شد. نویان بود؟! چقدر دیر آمد!! زیر باران خیس شده‌بود. باز آن فکر های بیهوده؛ من چرا برای رقیبم احساس نگرانی دارم احتمالا شاید دوستی که این مدت بینمان شکل گرفته‌بود اری به یقین که این احساس از بین...
  9. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    قلبم دیگر جایی نذاشت که بسوزد؛ چشمانم به رفتن او دوخته شده‌یود و من مدام در ذهنم مرور می‌کردم من کجا چنین شیفته‌ی ایلول شده‌بودم که حالا هیج چیز غیر از نفس هایش هیچ هوایی را نمی‌توانم استشمام کنم! ایلول تو هنوز همان دخترک بی‌رحم هستی. این را من نمی‌گویم تو دیگر جانی برای گفتن حتی اسمت را...
  10. زهرا رضایی

    مهم درخواست نقد شورا برای آثار | پاتوق رمان

    نام‌کاربری: نام اثر؟ جنگل جنجالی لینک اثر؟ درحال تایپ - جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی تعداد پارت؟ ۱۷۲ تعداد نقد اثر؟ ۲ بار
  11. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    زانو هایم فرود آمد... نفس کشیدن برایم ممنوع شد. ایلول حافطه‌اش را بدست آورده‌بود و با من چنین صحبت می‌کرد... آیا امکان داشت که برگردم؟! قطعا نه! من تمام پل‌های پشت سرم را خراب کردم و حالا دگر فقط باید ببینم و آرام آرام بمیرم. چمن‌ها بوی جدایی گرفت... به جای آن حال خوب... چمن‌ها بوی فساد و نابودی...
  12. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    حس عجیبی داشتم... چیزی اینجا درست نبود. آن چشمان طوفانی ایلول درون درمانگاه چیزی را پنهان می‌کرد. ایلول را کنار درختی در همان نزدیکی اوردم و روی نیمکتی که کنار ان‌درخت بود نشستیم. درخت درست بالای تپه‌ای بود... نیمکت کنار آن از چوب ساخته‌شده‌بود... معلوم بود که کسی بی این مکان اهمیتی نمی‌دهد...
  13. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    دیوید از اتاق خارج شد و مرا همان‌جا بین این عذاب‌وجدان تنها گذاشت. صبح شده‌بود و کم کم داشت خوابم می‌گرفت که ایلول دستش را روی دستم گذاشت و اروم لب زد. - ای‌کاش هیچ‌وقت نمیدیدمت!!! این حرفش چه معنایی داشت من خودم را به خیالی زدم و همنجور که سرم روی تخت بود بابت سلامتی‌اش خدا را شکر کردم. بعد کمی...
  14. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    دیوید تمام چیزی که از آن می‌ترسیدم را به زبان آوردند و چه بی‌رحمانه حرص و طمع چشمانش را کور کرده‌است. دیوید: باید یاد بگیری مهره‌ای که سوخته‌اس فایده نداره و باید از شرش خلاص شی. دستم را مشت کردم و چشمانم را روهم فشار دادم...دمای بدنم داشت بالا می‌رفت و نزدیک بود از بیماری که داشتم بویی ببرد...
  15. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    دکتر: باید هنوز خیلی درد بکشی تا بفهمی زندگی کردن یعنی چی!! با ابروهای بالا رفته نگاهش کردم یعنی چی؟! مگر قرار است چقدر دیگر سختی رو تحمل کنم تا کمی مزه خوشبختی را بچشم. روی صندلی کنار تخت ایلول نشستم و به صورت معصومش خیره شدم. - عزیزکم کاش دیشب قبول نکرده‌بودم تا اینجوری نشه. کمی بعد دیوید و...
  16. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    هر دقیقه مثل سال‌های درد‌آوری می‌گذشت. نگاهم به همان در بسته‌ای بود که داشت آرام آرام جانم را می‌گرفت و روحم را خراش می‌داد. گذشت دو ساعت به همین سختی گذشت و من هنوز داشتم آن در را نگاه می‌کردم که ایلولم را بیرون بیاورند ولی مثل اینکه پشت آن‌در دنیا و جهانی غریبه با این بیرون است. کاسه‌ی صبرم...
  17. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    هر دقیقه مثل سال‌های درد‌آوری می‌گذشت. نگاهم به همان در بسته‌ای بود که داشت آرام آرام جانم را می‌گرفت و روحم را خراش می‌داد. گذشت دو ساعت به همین سختی گذشت و من هنوز داشتم آن در را نگاه می‌کردم که ایلولم را بیرون بیاورند ولی مثل اینکه پشت آن‌در دنیا و جهانی غریبه با این بیرون است. کاسه‌ی صبرم...
  18. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    دوست داشتم حالا که خودش پیشنهاد این مکان را داده احساسم را اعتراف کنم اما با این چهره‌ی اخمو و در هم دیگر برایم فرصت اعتراف نگذاشت. به جرات می‌توانم بگوییم اولین شبی است که با وجود اینکه ایلول در چند قدمی‌ام ایستاده... احساس می‌کنم تنهاترین مرد روی کره خاکی هستم. سکوت چیزی بود که فقط بین ما...
  19. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    تاریکی که فقط خودش روشنایی‌اش را می‌دید... پرسیدم ولی گاهی پرسیدن چیزی که به تو مربوط نیست بزرگ ترین اشتباه رندگی‌ات می‌شود. - ایلول چیو تماشا می‌کنی؟! ایلول: مگه نمی‌بینی؟! ترسیدم اما ریسک‌کردن تنها استعدای بود که از آن لذت می‌بردم. - من چیزی نمی‌بینم‌... تو چیو تماشا میکنی؟! دستش را به طرف...
  20. زهرا رضایی

    درحال تایپ جنگل جنجالی اثر زهرا رضایی

    این دختر برایم همیشه مبهم بود و همین مرا واردار به جستجوی شناختش می‌کرد. حدودا بیست دقیقه‌ی دیگر به مقصد می‌رسیدیم در راه بار‌ها و بار‌ها همدیگر را خنداندیم و چقدر خوشبختی زیباست؟! اری خوشبختی زیباست اما تنها با ایلول!! من خودم را هم بدون او نمی‌خواهم؛ همین و بس. حالا با تمامی جرعت می‌پرسم...آیا...

به جمع خانواده پاتوق خوش آمدید

بر روی دکمه های زیر کلیک کنید

تمامی موضوعات و پست های مکتوب بیانگر دیدگاه نویسنده است و به هیچ وجه بیانگر دیدگاه مدیریت انجمن نیست.

بالا